گویند در شهری به نام «ناکوب» انجمنی تشکیل گشته بود
اعضای انجمن هر کدام هنری داشتند!
یکی از قدیم الایام تبحر در قورت دادن سکه طلا ، دیگری غاصب جایگاه بود و مسئول استخدام ، یکی ریاست دوست داشت و آن دیگری در کار معاف نمودن بود
اما یکی موجودی عجیب بود! زیرا با ورود به انجمن تغییر بسیار کرد ، نیشهایش را همچون سرامیک روشویی سفید کرد و دائم لبخند میزد ، احساس خوش خندگی میکرد و خوشحال و شادمان از هنر بی هنریِ خویش دائماً با یک «فوتوگرافِر» اختصاصی با نیشِ تا «بناگوش» باز شده در حال عکاسی بود و این را «نان» و «آب» و «عمران» برای شهر دانستند!
اما این پایان کار نبود، در اتفاقی عجیب که به فرمودهی «انجمن ملیجکانِ زمان» ، در قرن شاید یک بار اتفاق افتد ، این عضو انجمن در اقدامی نمادین علاوه بر تهیهی عکسهای ژورنالیستی برای ورقهی مجازکی خود ، از حضور میمونش در یک همایش ، مشتی محکم بر دهان آن دسته از بیچارگانی کوبند که گفتند خیابان و کوچهی شهر مملو از «یخ»ست ، زیرا این عضو انجمن به پیادهروی با «کفش پاشنه بلند» پرداخت!!
پینوشت: قسمت اول مجموعه داستانهای شهر «ناکوب»،کاری از پایگاه خبری-تحلیلی #بوکان_موکریان ، به زبانی طنز دربارهی شهری خیالیست که به تحلیل وضعیت شهر و عملکرد مسئولین خیالیش میپردازد.
هرگونه تشابه اسمی ، رفتاری وظاهری در این نوشتهها صرفاً اتفاقی بوده و ای کاش در عالم واقعیت چنین افراد ، اقدامات و ماجراهایی وجود نداشته باشند.
اما افسوس …
انتهای پیام/ر