گویند در شهر افسانهای «ناکوب» انجمن شهر وجود داشت که هر یک لقب خاصّی داشتند ، یکی فصیح صحبت میکرد ، یکی ایماندار بود ، و آن دیگری رزمیکار !
اما از قضا یکی بود که «کاکول سیاه» داشت و «خالی بزرگ» بر «کُنج دماغ» و این بزرگترین شاخصهای بود ، برای شناختش!
او کسوتش «کارانتخاب کُن» بود و به همین مناسبت با رای کارگران مستضعف به انجمن شهر راه یافته بود.
روایت است این «خالْ قشنگ» دستی هم بر آتش توپ بازی دارد و تیمهای خیالی چون «سَر دَسته» و «کِشتکار» را به عنوان پلکان ترقی و راه یافتن در انجمن بدل کرده بود هر چند وعدهها بسیار داده بود امّا افسوس که همه پِلانش نقشهای بود برای انجمن نشینی ! و به محض حضور هر چه قول بود از یاد رفت[ ! ]
الا قولهایی که به خودش داده بود!
گویند آن شخص علاقهی بسیاری به خرید زمین برای مردگان و بکار گماردن زندگان در «فضای چمن و درخت» و «پاکبان خانه»ی شهرِ خیالیِ «ناکوب» داشت ، به طوری که هیچکس بدون اِذن وی به کاری راه نمییافت مگر اینکه دَمِ او را قبلاً دیده باشد.
گویند با میل خویش هر کاری دوست دارد میکند زیرا مورد حمایت «اکثر انجمنیان» است.
روزی عضوی از انجمن این شهر در محفلی از جمع مریدان و مطیعان چنین گفته است که:
کاکول سیاه اهرمک فشاری است برای بُزرگِ مسئولان و شفاعت کننده پیش آن «رجُل مقیمِ مرکز» و ملقب به «آفتابگردان»!!!
آری این داستان «کاکول سیاهِ خالدار»ست که به انجمن راه یافت اما جَری شد و به جای خدمت به شهر و مردم شُد «اُم الرذال» !
پینوشت: مجموعه داستانهای شهر «ناکوب»،کاری از پایگاه خبری-تحلیلی #بوکان_موکریان، به زبانی طنز دربارهی شهری خیالیست که به تحلیل وضعیت شهر و عملکرد مسئولین خیالیش میپردازد.
هرگونه تشابه #اسمی، #رفتاری و #ظاهری در این نوشتهها صرفاً اتفاقی بوده و ای کاش در عالم واقعیت چنین افراد،اقدامات و ماجراهایی وجود نداشته باشند.
اما افسوس …